باغچهی مهربانی
داستانهای تخیلی / غرور و تکبر - داستان
در این داستان مصور «بابا علی» و زنش «خانم گلی» بچه نداشتند اما به جای آن باغچهای پر از گلهای قشنگ داشتند... . تا اینکه یک روز خانم گلی به خاطر حرف زنهای همسایه از بابا علی میخواهد که در داخل باغچه برایش جارو بکارد اما کاشتن جارو به نفع گلهای زیبا نبود.... اما بابا علی چارهای جز گوش کردن به حرف خانم گلی نداشت... . حالا چه بلایی بر سر گلها خواهد آمد؟