کاش میتوانستی مرا ببینی
داستانهای انگلیسی
کتاب حاضر، با موضوع آموزنده و اجتماعی، داستانی مربوط به عشق به زندگی است. «ایوان» موجودی اسرارآمیز و خودانگیخته است که به دلیل سفرهای شغلی، دوستان جدیدی پیدا میکند. او اینک به شهر «بابل ناگرویت»، واقع در ایالت کِری در ایرلند آمده و با «لوک» شش ساله و خالهاش «الیزابت» آشنا میشود. «الیزابت» بسیار منظم و خشک است و تمام وقت خود را صرف سرپرستی «لوک» میکند. با آمدن «ایوان» به زندگی «الیزابت» و «لوک»، «الیزابت» متحوّل میشود و به سوی زندگی سرشار از تازگی و عشق گام برمیدارد.