فریای هفت جزیره
داستانهای انگلیسی - قرن 20م.
یک روز که حالا خیلی سال از آن میگذرد، رفیق قدیمی از همسفرانم در آبهای شرقی نامهای برایم فرستاد مفصل و بلند بالا. هنوز هم آن جا بود، اما سر و سامان گرفته و به میانسالی رسیده؛ میتوانستم تصور کنم پیه و دنبه آورده و اهل زن و زندگی شده. خلاصه، تسلیم سرنوشتی که شامل حال تمام اجزای بشر میشود، جز آنانی که چون نظرکردگان خدایاناند زودتر از دنیا میروند. نامهای بود محض یادآوری، از جنس یادت هست؟ نامهای پرشور با نگاهی به گذشته. لابهلای حرفهایش نوشته بود: حتماً نلسون پیر را یادت هست!