آنسوی مه
کمینهگرایی (ادبیات) - ایران
وقتی آبها از آسیاب افتاد، از او پرسیدم چطور گلدان از این بالا پرت شد؟ اینها که همه در پایه فلزی هستند. با خشم به من نگاه کرد و گفت: پرداخت نشد. پرتش کردم، حرفهای زشتی به من میزد. آن را پرت کردم تا باقی گلدانها حساب کار دستشان بیاید و یاد بگیرند چطور با من صحبت کنند.