جنون روز
نویسنده در این اثر بخش مهمی از گذشتهی سیاسی، روانی، پزشکی و عاشقانهاش را به شیوهای غیر مستقیم و به گونهای ادبی روایت میکند. وی پس از افشای فجایع نازیسم، به دست یازیدن به سکوت اشاره میکند در بخشی دیگر از کتاب، سپردن خود به دست پزشکان ـ که کارشان تحت نظارت قرار دادن است ـ را یادآور میشود. در آغاز این نوشتار تصریح گردیده است: "نه فاضلام نه جاهل. خوشیهایی داشتهام. این که چیزی نیست. زندگی میکنم و این زندگی بیشترین لذت را به من میبخشد. پس مرگ؟ وقتی بمیرم (شاید همین حالا) به لذت بیکرانی میرسم. از مزهی اولیهی مرگ حرفی نمیزنم که بیمزه است و اغلب نامطبوع. دردکشیدن خرفت میکند. اما حقیقت مهمی که از آن مطمئنام از این قرار است: از زندگی کردن لذتی بیحد و حصر دارم و از مردن، ارضای خاطری بیحد".