سبد سفارش شما خالی است!

کتاب پیش رو مجموعه‌ای است از هجده داستان کوتاه با مضمون‌های اجتماعی که می‌توان این عنوان‌ها را نام برد: خمره‌های شکسته، آلبوم خیال، پژواک، سیکل، چشمه‌های باز پدر، گل خشخاش و... «اگرچه آمنه‌ ترشیده بود، اما حرفاش هنوز شیرین بود و چشاش سبز، سبز، از صداش قصه‌ می‌ریخت. یه روز تو کسالت جمعه‌ای دور دامنش چسبیدم تا برامون قصه بگه. اولش چند مشت خندیدیم. او هم بعد با پر چادرش خنده‌های دور دهنشو پاک کرد و برامون قصه گفت:... متن فوق بخشی از داستان «گل خشخاش» است. آمنه دختری که ازدواج نکرده است، این بار قصة عشق خود به نجیب، جوانی افغانی را بازگو می‌کند. این که چطور شد نجیب کار در نانوایی را رها کرد و سر از مزارع خشخاش درآورد.