قورباغه شکمو
شکمپرستی / داستانهای حیوانات / شکمپرستی - داستان
کتاب مصور حاضر، داستانی است از حیوانات، در مورد شکمپرستی که با زبان ساده و روان برای گروههای سنی (ب) و (ج) نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «در کنار یک برکه زیبا وسط جنگل، قورباغهای زندگی میکرد که اسمش «قورقوری» بود. او خیلی شکمو بود و از صبح تا شب کارش فقط خوردن و خوابیدن بود. قورباغه قصه ما از خوردن حشرهها خیلی لذت میبرد. دوستان «قورقوری» به او میگفتند که کمتر بخورد و مواظب سلامتی خود باشد، چون زیاد غذا خوردن او را بیمار میکند. ولی او به این حرفها توجهی نمیکرد و به کارش ادامه میداد، تا اینکه یک روز مثل بقیه روزهای دیگر که مشغول خوردن بود، ناگهان یک حشره سمی خورد و بااینکه میدانست آن حشره ممکن است او را بیمار کند ولی در آن لحظه فقط به فکر خوردن بود».