صبوران تاریخ
حضرت یوسف (ع) یکی از زیباترین مخلوقات خداوند بود. پدرش او را به دیگر فرزندانش امتیاز بخشیده بود و به همین دلیل همواره مورد حسادت برادرانش بود. از این رو تصمیم به قتل او گرفتند تا پدر را از نعمت وجود او محروم سازند. بنابراین او را به صحرا بردند و در چاه افکندند. کاروانی از اهالی مصر از آن نزدیکی عبور میکرد. آنان مردی را مامور ساختند تا از آن چاه برایشان مقداری آب تهیه نماید. هنگامی که سطل به انتهای چاه رسید، یوسف در درون آن دلو قرار گرفت و بالا کشیده شد. فردی که از چاه آب میکشید، با مشاهدۀ پسرکی بسیار زیبا متعجب گشته و موضوع را به اطلاع بزرگان قافله رسانید. آنها تصمیم گرفتند تا یوسف را در بازار مصر به فروش برسانند. در بازار، عزیز مصر او را به مبلغی خرید. از طرف دیگر برادران یوسف پیراهن یوسف را در خون آغشته کردند و به یعقوب گفتند که گرگ او را دریده است. زلیخا، زن عزیز مصر، دلباختۀ او گشت و چون دید که یوسف توجهی نمیکند، او را متهم کرد. عزیز مصر نیز یوسف را به زندان افکند؛ ولی پس از تعبیر کردن خواب فرعون آزاد شد و حاکم مصر گردید و در قحطی سختی که روی داد به برادران خود کمک کرد و در نهایت همۀ خاندان او به مصر کوچ کردند و پس از سالهای بسیار یعقوب، یوسف را دید. در کتاب حاضر علاوه بر داستان زندگی حضرت یوسف (ع) داستان برخی دیگر از صبوران تاریخ از جمله حضرت ایوب، شعیب، موسی و هارون گنجانده شده است.