عشق بیسرانجام
داستانهای فارسی - قرن 14
رمان حاضر، داستان زندگی دختری به نام «پریسا» است. «پریسا» دختری زیبا، خجالتی و کمرو است که در یک خانوادة پرجمعیت زندگی میکند. او در سال دوم دبیرستان مشغول به تحصیل است و قصد دارد برای ادامه تحصیل وارد دانشگاه شود. در این میان «اقدس»، زن همسایه «پریسا» را برای پسرش «امید» خواستگاری کرده و «پریسا» علیرغم میل خود و به اجبار مادر، به ازدواج با «امید» تن میدهد. پس از یک هفته از زندگی مشترک، «امید» به دلیل بیماری کلیه در بیمارستان بستری میشود و وقتی «آرمان» فرزندش به دنیا میآید، او از دنیا میرود. بعد از مدّتی، «آرش»، برادر شوهر «پریسا» عاشق وی میشود و از وی تقاضای ازدواج میکند. «آرش» به دلیل اعتیاد از همسرش جدا شده و پسر کوچک آنها «پرهام» که بر اثر بیتوجّهی پدر و مادر از دنیا رفته است. در این میان، «اقدس خانم» که مخالف ازدواج «آرش» و «پریسا» است، به شدّت برای آنها مشکلساز میشود و «پریسا» به گرفتن حضانت فرزندش «آرمان» راضی میشود و به دنبال زندگی خود میرود.