قصههای سجاد
راوی این حکایت منظوم ـ که برای کودکان در قالب تصاویر رنگی به چاپ رسیده ـ پسرکی است به نام سجاد که از آش نذری مادر، بازی با بچهها در کوچه، رفتن به جمعهبازار و دیدن فروشندگان دورهگرد و اجناس آنان، نیز از دایی خود که در شهر دیگری به سر میبرد و عید به خانهی او میآید، سخن میگوید. برای نمونه در کتاب آمده است: یک روز مادرم برد/ ما را به جمعهبازار/ یادش به خیر باشد/ چون خوشگذشت بسیار/ صد دورهگرد و دکه/ صدتا مغازه دیدم/...