لحظههای بیدوام میم
نویسنده پارهای از لحظات زندگانی خویش، احساسات، دریافتها و نگاه هنری خویش را در قالب نثر ادبی به تصویرکشیده نمونهای از آن بدینقرار است: "چه دیر بر شاخهی خشکیدهی ادراکم، که امید رستنش نبود، شکفتی. چه دیر دانستم تویی آن جاده، آن راه، آن بیراه که به خویشتنم میرساند، دخترک شکوفه و شبنم! باشد، باز همین هم موهبتی است، به معجزهای میمانست، انگار در قلمرو من، که سراسر همه گر گرفته از هیمهی هراس بود و منجمد از واهمهی وهن، دم باروری و بارآوری دمید و جان الکن، چون توسنی از کلنجار کلمه وکلام رمید".