شاید شبی شوم و شفاف شیطان و سه نمایشنامه دیگر
نمایشنامه فارسی - قرن 14
«شاید شبی شوم و شفاف شیطان»، به صورت نمایشنامه، داستان ایمان حضرت یوسف و وعدهها و وعیدهای زلیخا و دسیسههای او برای تسلیم کردن یوسف در برابر خواستهاش است. برادران یوسف به خاطر حسادت، او را به چاهی میاندازند، یوسف نجات یافته و به بهای ناچیزی به عزیز مصر فروخته میشود. زلیخا که فرزند ندارد او را به فرزندی قبول میکند، یوسف جوانی زیبا و برومند میشود و زلیخا سالهاست که دل در گرو عشق یوسف دارد. او در شبی تصمیم میگیرد که یوسف را مجبور به اطاعت از خواستهاش بکند. عزازیل یکی از راندهشدگان درگاه الهی است و بر سر ایمان یوسف با خداوند شرط بسته است که اگر یوسف تسلیم زلیخا نشود، توبه کند و بر آدم خاکی سجده کند. او تمام فریبها و دسیسههای خود را برای شعلهور کردن اشتیاق زلیخا و فریب دادن یوسف، به کار میبرد. اما ایمان محکم یوسف و تسلیم محض او در برابر خداوند، او را از وسوسهها نگاه میدارد و زلیخا برای انتقام او را به سیاهچالی میفرستد. در این نمایشنامه گفتوگوی یوسف، زلیخا، عزازیل و فارعه، ندیمة زلیخا به تصویر کشیده است. در این کتاب سه نمایشنامة دیگر با نامهای «میخواستم ببوسمات، باران گرفت»، «یک غزل هذا جنون العاشقین» و «سبز در ساخت سپید و ستاره» به نگارش درآمده است.