لئون آفتابپرست
داستانهای حیوانات
در این داستان تخیلی حکایت آفتابپرست کوچکی به نام «لئون» بازگو میشود که تغییر رنگش دست خودش نبود، به همین دلیل از همه دوری میکرد. یک روز آفتابپرستهای کوچک تصمیم گرفتند به سفری اکتشافی بروند، لئون نیز پنهانی به دنبال آنها میرود. بچهها متوجه میشوند گم شدهاند، لئون هم که دیگر نمیتوانست تنهایی را تحمل کند به جمع آنها میپیوندد. از طرفی پدر و مادر آفتابپرستها که از دیر کردن آنها نگران شده بودند به راه میافتند، تا این که از فاصلۀ دور نقطۀ سبزرنگی را میبینند؛ آن نقطه لئون بود! همه خوشحال میشوند، چون لئون باعث شده بود تا آفتابپرستهای کوچولو پیدا شوند. از آن پس لئون با همه آنها دوست میشود و از متفاوت بودنش احساس غرور میکند. کودکان در این کتاب با رنگهای اصلی یعنی قرمز، زرد، و آبی و نیز ترکیب آنها آشنا میشوند.