پنجمین فصل سال
داستانهای فارسی - قرن 14
یه وقتایی آدم آرزو میکنه یه چیزهایی حتی تو ذهن خودش هم حک نشه. دستی بین موهام کشیدم و گفتم: کاملاً باهات موافقم و این لحظه ها دقیقاً از همون لحظههاست که نباید تو ذهنت حک بشه. خندید و گفت: یه وقتایی هم با اینکه اون خاطرههای حک شده آزاردهنده است، ولی بازم دوست داری باشن و بهشون فکر کنی. رومو ازش گرفتم و زل زدم به دریا و گفتم: فکر کردن به هیچ چیز آزاردهندهای نمی تونه دوست داشتنی باشه.