قاطر غنیمتی (طنز دفاع مقدس)
داستانهای نوجوانان فارسی - قرن 14 / داستانهای طنزآمیز فارسی - قرن 14 / جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 - داستان
نیمه شب از زور سرما داخل سنگر کمین ارتفاع مرزی ملخ خور چمباتمه زدم. چشم و گوشم به لایههای تاریکی مقابل بود. گاه خیال میکردم میان کیسه خواب پر قوی آمریکایی؛ اما آنی سرنیزه دشمن را توی گلو حس میکردم. صدایی شنیدم و به دره زیر پا گوش خواباندم. دلهره و صدای ریزش سنگ آمد. دلهره آمد به دلم... نکند سنگر کمین لو رفته... تقصیر شاپوره... باز حرف خواهرش حوری رو زد. آخه زن می خوام واسه پشت جنازهام... راست و دروغ حرفش را خدا می دونه... همین الان عراقیها دارن با دوربین دید در شب نگام میکنند، نکنه...