جادوی عشق
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان روایت زندگی زنی به نام «آفاق» است که با پسری به نام «مسعود» ازدواج کرده است و صاحب دو فرزند به نام «رضا» و «گلناز» است. پس از گذشت سالها رضا در رشته دندانپزشکی در دانشگاه اصفهان قبول شده است. او به اصفهان میرود و در آنجا با پسری به نام «مزدک» آشنا میشود. در یکی از تعطیلاتی که رضا به همراه مزدک به خانهشان آمده، مزدک دلباخته گلناز میشود و ...