پایان شب
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان و بیانی شیوا نگاشته شده است. داستان در دشتهای سیرجان روایت میشود، قاچاقچی بعد از زدوخورد با ژاندارما فرار کرده است. سروان به دنبال سرنخهایی از فرماندة گروهان و استوار نگهبان است. در داستان میخوانیم: «خورشید بامدادی در آسمان میدرخشید و هوا رو به گرما میرفت. جیپ ژاندارمری زوزه کشان جاده پیمایی میکرد. افسر خونسرد به دشت و کوه مینگریست، فرمانده او را برای پیدا کردن سرنخهایی از قاچاقچیها به مأموریت فرستاده بود».