رویای صورتی
داستان این کتاب مربوط به زندگی پسر نوزده سالة روستایی، به نام «شیردل» است که هر روز در ساعتی مشخص شاهد عبور قطار مسافربری مشهد ـ تهران است. یک روز که در زیر سایة درختی مشغول تماشای چریدن گوسفندانش بود یک روسری از پنجرة قطار در حال عبور، به بیرون پرت میشود و به دست شیردل میرسد. روسری به رنگ صورتی بوده و بوی بسیار خوشی میداده است. شیردل آن را چون شیء مقدسی نگهداری میکند و بیاختیار عاشق صاحب روسری میشود. او برای پیدا کردن صاحب روسری در رسیدن به عشق ناشناختة خود، از روستا کوچ میکند و در تهران به دنبال گمشدة خیالی خود میگردد و در این مسیر درگیر حوادث و ماجراهای بسیاری میشود.