دلنوشتههای عرفان
نثر فارسی - قرن 14
وقتی کنار پنجره چوبی نشسته بودم و صدای شر شر باران را میشنیدم، ریزش اشک مادر در ذهنم نقش بست، چه لحظهی زیبایی بود. مادر و آسمان هر دو گریه میکردند، یکی برای آبادانی دل و دیگری برای آباد کردن زندگی مخلوقات کره زمین.