جدال علم و فلسفه در اندیشه مارکس
نگارنده میگوید: "هدف این نوشته یافتن جلوههای گوناگون نوعی دوگانگی در اندیشه مارکس است. این دوگانگی هم ناشی از فراخ دامنی آفریدههای فکری مارکس است، هم از تنوع آبشخورهای فکری او سرچشمه میگیرد، هم پیامد نوسان دایمی مارکس میان بررسیهای محدود دانشورانه و نظریه پردازیهای پردامنه انقلابی است و هم به گونهای بنیادیتر ریشه در دوگانگی رهیافت معرفت شناختی او دارد.... در فلسفه مارکس به فلسفه، دو مرحله متمایز را میتوان شناخت و از همین رو این کتاب نیز به دو بخش تقسیم شده است. بخش نخست آن به بازگویی سیر تحول اندیشه مارکس در نخستین دهه (1845 - 1835) جست و جوهای نظری و تکاپوهای سیاسی و اجتماعی او اختصاص یافته است... بخش دوم کتاب، به بررسی رابطه مارکس (و انگلس) با علوم سنجیده میپردازد و تاثیر پیشرفتهای علمی سده نوزدهم را در شکلگیری روششناسی و معرفتشناسی مارکس برمیرسد....".