هفت حکایت از بچهها و حضرت علی (ع)
علیبنابیطالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40 ق. - داستان / داستانهای کودکان و نوجوانان / داستانهای کوتاه
مرد فقیری نزد حضرت علی (ع) رفت تا کمی درددل کند. کودکان این مرد از شاخهی درخت خرمای همسایه، که به خانهشان راه پیدا کرده بود، خرما میچیدند و این کار سبب عصبانیت مرد همسایه میشد. حضرت علی به نزد مرد همسایه رفت تا به طریقی رضایت او را جلب کند تا اجازه دهد کودکان مرد فقیر روزی چند خرما از درخت بچینند. اما مرد همسایه به هیچوجه راضی نشد. سرانجام حضرت علی پیشنهاد داد که نخلستان ارزشمندش را با خانهی کوچک مرد همسایه تعویض کند. مرد همسایه شگفتزده شده بود، پیشنهاد را پذیرفت و دلیل این کار را از حضرت پرسید. امام فرمود: دلم میخواهد کودکان این مرد شاد باشند و بیترس از درخت، خرما بچینند و بخورند. سپس حضرت علی به پدر کودکان فرمود این خانه را به تو میبخشم به اینجا اسبابکشی کن و بگذار کودکانت با خیال راحت خرما بچینند. بگذار این نخل، دل کودکانت را شاد کند. این داستان تحت عنوان "به خاطر شادی بچهها" به همراه شش حکایت دیگر در کتاب حاضر به چاپ رسیده است. عناوین دیگر حکایتها عبارتاند از: انجیر و عسل؛ خنده و خرما؛ دخترک خدمتکار؛ بچهای که بوی بهشت میداد؛ آرام در کنار پدر؛ و احترام به میهمان.