برف در ماه آوریل
زوجی میانسال با نام «گلن» و «امی» در فضای یکنواخت آپارتمانی ناگهان با مردی با نام «اسکات» مواجه میشوند که ناباورانه همچون برف در تابستان نازل شده و خود را برادر گلن مینامد. او نام و نشان گلن را با جستوجو در اینترنت یافته و خود را به او رسانده تا از این پس و تا آخر عمر، برادری ـ اگرچه ناتنی ـ داشته باشد و به گونهای از بیکسی نجات یابد. نویسنده در این نمایشنامه نشان میدهد که اسکات، که در آغاز تنها برای ارضای عاطفة برادری خود وارد زندگی گلن شده، در مناسبات جامعة امروز چگونه کمکم همة داشتههای برادر خود، حتی همسرش را نیز غصب میکند. نمایشنامه از سویی سیریناپذیری تمامتخواهی انسان امروز و از سوی دیگر جایگزینی اینترنت به جای پیوند خونی گذشته را به تصویر میکشد.