سبد سفارش شما خالی است!

کتاب حاضر، داستانی است درباره «میرامار»، پانسیونی قدیمی و از رونق افتاده در شهر اسکندریه است. چند مسافر این پانسیون، فرصتی پیدا می‌کنند تا از خود و گذشته بگویند. ترکیب مهمان‌های پانسیون، شباهت زیادی به یک جامعه مینیاتوری دارد. ژورنالیستی پیر، یک ملّاک، مجری جوان رادیو، مسئول مالی یک شرکت نساجی و مالباخته‌ای بدبین، این جامعه نمادین را تشکیل داده‌اند. به‌علاوه، «ماریانا» صاحب پانسیون و «زهره»، خدمتکار جوان. «زهره»، دختری روستایی است که از ازدواج اجباری فرار می‌کند. او که نمی‌خواهد همسر یک پیرمرد شود، شجاعانه علیه سنت‌ها شورش می‌کند و از روستا گریخته و به پانسـیون پناه می‌آورد.