زمانی برای پنهان شدن
داستانهای فارسی - قرن 14
«میم» دانشجوی سال آخر رشتة روانپزشکی است که در نخستین روزهای جنگ از طریق بهمنشیر خود را به آبادان میرساند و کمی پیش از شکستن حصر آبادان در ضمن عبور از خط محاصره دستگیر میشود، به سختی کتک میخورد و مدتها در بیمارستانی در بغداد بستری میشود. او اکنون دور از هیاهوی اردوگاه رژیم بعث عراق، سروان را به خاطر میآورد و میکوشد در این سکوت ظریف، چهرة او را با تمام جزئیاتش در ذهن بیافریند. سروان در اولین درگیری مرزی میان ایران و عراق در زمان «احمد حسن البکر» ـ رئیسجمهور وقت عراق در سال 1347 ـ دستگیر شده بود. او پس از اسارت، پزشک درمانگاه اردوگاه تبعیدیهای نظامی عراق شد. اما پس از تمام شدن جنگ، هر دو طرف درگیری فراموشش کردند. او سالها در یک پادگان متروکه در نزدیکیهای موصل ماند. داستان حاضر شرحی است از روزهای اسارت وی در اردوگاه موصل که به نقل از «میم» بازگو میشود.