جنگل
داستان حاضر به صورت نمایشنامه به نگارش در آمده است: «رایسا پاولوونا یاگورمیژسکایا» بیوه پنجاه ساله، مالک املاکی نه چندان بزرگ ولی بسیار ثروتمند است. «آکسینا دانیلووا» (آکسوشا) از بستگان دور او، دختر بیست ساله و فقیر و «والکساندر سرگیوچ بولانوف» مرد جوان و فقیر، نزد وی زندگی میکنند. «ایوان پترویچ و اسمیبراتوف» خریدار و فروشنده ملک و جنگل «وپتر» پدر اوست. «رایسا» قصد دارد جنگل و املاک خود را بفروشد و در امور خیریه خرج کند. او قصد دارد جهیزیهای کامل به «آکسوشا» همچنین به چند تن از اقوام خود بدهد. این تصمیم باعث میشود «الکساندر» برای جلب توجّه «آکسوشا» کوشش نماید و همچنین به دنبال این تصمیم «رایسا»، افراد دیگری وارد ملک میشوند و ماجراهای عجیبی به وقوع میپیوندد و ماهیت ارتباطها روشن میگردد.