پایان شب
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان درباره زندگی مردی است که در کهنسالی به بازروایی خاطرات جوانیاش و تجربه عاشقانهاش با دختری به نام «ناناشا» میپردازد. مرد جوان معلم است و ناناشا شاگرد اوست. مرد دلباخته ناناشاست. ناناشا در جنگ عراق علیه ایران پدر و مادرش را از دست داده و با برادر کوچکترش «عبدالقادر» زندگی میکند. مرد جوان با حمایت مادرش، ناناشا و عبدالقادر را به خانه خودش میآورد، اما پس از مدتی عموی ناناشا به سراغ او میآید و ناناشا را با خود میبرد و به عقد پسرش در میآورد. سالها میگذرد و حالا مرد جوان که پا به پیری گذاشته با دختری به نام «حنانه» آشنا میشود و... .