باغ وحش کاغذی
داستانهای نوجوانان آمریکایی - قرن 20م. / اوریگامی
یکی از اولین خاطراتم با گریه من شروع می شه. با وجود تلاشهای مامان و بابا آروم نمیشدم. بابا خسته شد و از اتاق بیرون رفت اما مامانم منو به آشپزخانه برد و روی میز صبحانه نشوند. در حالی که یک ورقه کاغذ کادو از بالای یخچال بر میداشت؛ گفت: کن، کن. سالها بود که مامان، کاغذهای کادوی هدیههای کریسمس را با دقت تا میکرد و بالای یخچال نگه میداشت. کاغذ کادو رو از طرف سفیدش جلوی خودش گذاشت و شروع کرد به تا کردن. گریه مو قطع کردم و با کنجکاوی بهش خیره شدم. کاغذ کادو رو بگردوند و دوباره تا کرد. کجش کرد، بستش تا زد، چرخوند و پیچیدش تا این که کاغذ بین دستهایش ناپدید شد. کاغذ رو برداشت، جلوی دهنش برد و توش فوت کرد. مثل بادکنک...