قرار نبود...
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. نویسنده با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها، خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه میسازد. در داستان میخوانیم: «صدای آهنگ «آنشرلی» که بلند شد چشمای منم باز شد. اولین حسی که داشتم حس سردرد شدید بود. قیافهام رو در هم کشیدم و دوباره چشمانم رو بستم. همزمان دستم را از زیر پتو بیرون آوردم و روی عسلی کنار تخت کشیدم. صدا لحظهبهلحظه بلندتر میشد».