خارهای کاکتوس
داستانهای عرفانی - قرن 20م.
در این داستان، "عبدالجلیل، یک مقاطعهکار معروف بود که همیشه از بیرحمی روزگار نسبت به دخترش ـ سهام ـ میترسید و این احساس را همواره پس از مرگ همسرش، به دوش میکشیده تا این که سهام دختری که در زندگیاش، جز خوشی و راحتی چیز دیگری ندیده بود، با ادهم، دانشجوی جوان فقیری آشنا میشود که متهم به قتل یکی از کارگران پدرش بود. عبدالجلیل، همچون حیوان وحشی درندهای بود که همه چیز و حتی زندگی آدمها را با پول میسنجید. ناگهان در یک چشم به هم زدن، همه چیز عوض شده و بیگناهی ادهم از اتهام قتل، اثبات شد و....".