برادران لجباز
«مک» و «میک» دو برادر بودند که سر هر مسالة کوچکی با هم دعوا میکردند. یک روز مک تصمیم گرفت که از برادرش جدا شود و به جای دیگری برود، اما میک با لجبازی تصمیم گرفت که خود برود. این کار باعث شد تا هر دو آنها به جادهای بروند که به دریا میرسید، در ساحل تنها یک کشتی آمادة حرکت بود. لجبازی دو برادر باعث شد که هر دو سوار آن کشتی بشوند. دعواهای آن دو در طول راه، ناخدا و بقیه را عصبانی کرد و باعث شد تا آنها را نزدیک یک جزیره از کشتی بیرون بیندازند. اتفاقاتی که پس از این برای دو برادر رخ میدهد ادامة داستان را شکل میدهد. جلد دوم از مجموعة «قصههای باورنکردنی» شامل شش داستان کوتاه تخیلی تحت این عناوین است: پیرمرد هزارچشم؛ توبی قلقلکی؛ سگ هنرمند؛ اژدهای روی بام؛ ساز و آواز جادویی؛ و برادران لجباز.