اتوپیا (داستانی از زندگی دردآلود و غمبار دختران فراری)
"سعید" بر حسب اتفاق با دختری به نام "رویا" آشنا شده و درمییابد که او در زمرهی دختران خیابانی است. پسر، که شخص محجوب و آرامی بوده و صاحب یک کتابفروشی است، روزی متوجه میشود رویا به محل کار وی آمده و قصد صحبت و به اصطلاح درد دل با او را دارد. دختر از ابتدای زندگی خویش در شهرستان و محرومیتهای فراوان و اجبار به ازدواج با مردی چهل ساله شروع میکند و تا فرار از خانه و در دام انسانهای بیوجدان گرفتار آمدن ادامه میدهد. رویا اکنون، سالهاست که در این مرداب غرق شده و هیچ امیدی به نجات وی نیست. پس از این تاریخ سعید دیگر او را نمیبیند و در حالی که تقریبا فراموشش کرده است با یکی از مشتریهای مغازه به نام "مریم" آشنا شده و به وی دل میبندد. ارتباط این دو آنقدر باهم نزدیک میشود که روزی که برای سعید، کاری پیش آمده، کلید یدک مغازه را در اختیار مریم قرار میدهد تا در زمان مناسب، آنجا را بسته و کلید را نزد خود نگاه دارد. در همان زمان است که دختر از طریقی، از ماجرای رویا مطلع شده و چون میپندارد این شخص همسر سعید است، تصمیم به دوری از جوان میگیرد. چندی بعد او بازمیگردد و سعید را در جریان همهی ماجراها قرار میدهد و با وجودی که برای همیشه از وی خداحافظی میکند، کلید مغازه را به او پس نداده و میرود. این کتاب دربردارندهی داستانی دیگر با عنوان "هذیان" نیز میباشد.