اینسوی رودخانهی ادر
داستانهای کوتاه آلمانی - قرن 20م.
"کوبرلینگ" در نزدیکی خانهاش، روی تپهای، ایستاده است که صدای موتور ماشین توجه او را جلب میکند. ماشین روبهروی خانهی او میایستد و زنی جوان از آن پیاده میشود. کوبرلینگ، "آنا" ـ دختر دوست قدیمیاش ـ را میشناسد ولی از آمدن او خوشحال نمیشود. او، آنا و مردجوانی را که همراه اوست به داخل خانه برده و منتظر آمدن همسرش ـ کنستانتزه" ـ میشود. همسرش با رویی خوش از مهمانان استقبال میکند ولی کوبرلینگ بیحوصله به قصد خواب به اتاقش میرود. صبح روز بعد کنستانتزه و مرد همراه آنا به خرید میروند و کوبرلینگ مجبور میشود آنا را برای دیدن تنگهی کنار رودخانهی ادر به گردش ببرد. در این میان آنا علت جدایی او و پدرش را میپرسد و کوبرلینگ با یادآوری خاطرات گذشته و پوچ بودن آنها و با توجه به سرگشتگی و عدم توانایی برقراری ارتباط به او پاسخی سرسری میدهد. او در مواجهه با گذشته دچار مشکل است. صبح روز بعد که از خواب بیدار میشود، آنا و مرد همراهش بدون خداحافظی با او منزل را ترک کردهاند و از کنستانتزه خواستهاند حتما در پاییز به دیدنشان بروند. مجموعهی حاضر مشتمل است بر 15 داستان کوتاه که "این سوی رودخانهی ادر" یکی از آنهاست. عناوین داستانهای دیگر عبارتاند از: هیچ جز ارواح؛ مرجانهای سرخ؛ دوربین؛ و پایان چیزی.