مدار [نمایشنامه]
در نمایشنامهی حاضر، زن و مردی سالمند در شبی طوفانی در انتظار پسرشان ـ که سالهاست برای تحصیل در رشتهی هنر از آنها جدا شده ـ به سر میبرند.مرد میگوید که پسرشان قرار است پس از اتمام تحصیلات، از زندگی آنها کتابی بنویسد. در این حال زن از او میخواهد که برای یافتن پسر به همراه معلمش که همه جا را بلد است، به جست و جوی او برود. اما مرد میگوید: "درختا، من باید مواظب اونا باشم. اگه یه روز نباشم موشا ریشههای همهشونو میجوند". پس از لحظاتی قاصدی وارد میشود که دفترچهای در دست دارد و دفترچه شاخهای گل سرخ قرار داده شده است و....