آقای چخوف اجازه میدهید
«نادر» کیف پولی را در کوچهای یافته و با پولهای داخلش یک ماشین اسباببازی میخرد. در راه برگشت کوچه را شلوغ میبیند؛ مرد صاحبخانه سر پیرزنی فریاد میزد، چرا که او پولش را گم کرده بود و نمیتوانست اجاره را بپردازد. نادر به سرعت به مغازه رفت، ماشین را پس داد. سپس به خانه رفت و قلک کوچکش را شکست و پولها را روی هم گذاشت و به پیرزن برگرداند. او با دیدن رضایت پیرزن آنقدر خوشحال شد که انگار همة ماشینهای دنیا را به او داده بودند. شمارة چهارم از مجموعة «آثار نوقلمان ادبی» مشتمل بر داستانهای کوتاهی تحت عنوان اجازه میدهید آقای چخوف؟!، سوسو، پول، آدمک، دایره و... است. داستان مذکور، «پول» نام دارد.