پدر گمشده
داستانهای نروژی - قرن 19م.
کتاب حاضر، از زندگی سخن میگوید؛ مسیحیت را به چالش میکشد؛ این اثر بیش از هر چیز بر عشق و برادری تکیه دارد؛ و گونهای حفاری در الهیات مسیحی بهقصد شالوده شکنی و یافتن جوهر و اصالت یک باور و فلسفه است. زمانی که خواننده به پایان کتاب میرسد نه هراس و طوفانها بلکه حالتی از آرامش و بخشش را در خود احساس میکند. این داستان، آبشاری است که سرانجام به دشتی هموار میرسد. این آرامش همان نظمی است که "گونار" بعد از گفتگو با برادرش "پل" در روح و روان خود احساس میکند. او میداند که خدایی و پدری ازاینپس وجود ندارد. خدای او مرده است، پس باید با عشق به مخلوق او و با نیکی نسبت به انسان این خلأ را پر کند. او هم با خود و هم با دیگران آشتی میکند و بهتدریج نهفقط انسان که جهان و زندگی را نیز دوست میدارد.