دوره گرد
داستانهای فارسی - قرن 14
جعفر جوانی متدین است که برای امرار معاش به خرید و فروش سنگهای قیمتی و نقره روی میآورد. او پس از طی سختیهای بسیار، در رشتة ادبیات فارسی پذیرفته میشود و به تحصیل در دانشگاه در کنار کار میپردازد. او پس از چندی ازدواج میکند. چند روزی پس از ازدواج، یکی از دوستانش به او میگوید که قصد رفتن به خارج از کشور را دارد و میخواهد مغازة جواهرفروشیاش را بفروشد. دوستش در ادامه میافزاید: «اگر تو مایل هستی این مغازه را از من بخر و حتی قسطی نیز از تو قبول خواهم کرد». جعفر از این که فرشتة رحمت بالای سرش سایه افکنده است خوشحال میشود و اینها را نتیجة کسب رزق حلال طی سالها تلاش میداند. داستان حاضر به یکی از موضوعات اجتماعی یعنی رزق حلال و تبعات آن اختصاص دارد.