خاطرات و خوابهای من
خواب دیدن
در مجموعهی حاضر تعدادی از خوابهای نگارنده با برخی از این عناوین، به چاپ رسیده است: خواب شیطان، خواب دیدم که مردهام، خانم معلم خوب و مهربان، خواب تدریس به دو بچهی ژاپنی، خواب دو پاسبان، خواب 21 آذرماه، و خواب مهمانی. برای نمونه در "خواب دیدهام که مردهام" نگارنده تصریح میکند: "در خواب دیدم که در دریای مواج و متلاطمی افتادهام. موجها شدیدا از پشت و جلو به سر و گردن من میکوبند. من هرچه عجله میکنم تا با شنا خود را به ساحل برسانم، میسر نمیشود. در زیر پاهایم تکیهگاهی نمییافتم. دل به دریا زدم، گفتم هرچه باداباد، اگر مردم هم عیبی ندارد. لااقل یک خواب راحت و دایمی خواهم یافت. عزرائیل را از دور دیدم که روی موجهای قایقسوار شده، پاروزنان به سوی من در حرکت است. من در عالم بیداری عزرائیل را از آن فرشتههای زشت تصور میکردم ولی خوشبختانه در قایق چنان لطیف و آرام با لباس سفید و قشنگ و مانند یک طبیب مهربان نشسته بود که من ماتم برد. در توی موجهای دریا به من رسید و دست نوازش بر سر من کشید و گفت: نترس، چرا از مرگ میترسی" با خودم گفتم: عجب عزرائیل مهربان است با پنبه سر میبرد و....".