سوسک طلایی و مرغ بدشانس
داستانهای حیوانات
داستان مصور و رنگی حاضر، درباره مرغها و خروسهایی است که در کنار دیگر حیوانات اهلی در مزرعهای به سر میبرند .یکی از مرغها که "مرغی "نام دارد سوسکهای طلایی را با اشتها میخورد !شبی از شبها پس از بارش باران وقتی مرغی به سوی لانه میرود "سوسکی "را میبیند که واژگون بر روی زمین افتاده است . مرغی به سوسک میگوید :لازم نیست از من بترسی !بگو ببینم از کجا آمدهای؟ " سوسک طلایی به او میگوید که از ماه آمده است .سوسکی این گونه وانمود میکند که چون روباه از ترس شکارچیها به ماه آمده بود و برای آن که او در زیر پایش له نشود به زمین آمده است .مرغی خرف او را باور نمیکند، اما سوسک میگوید :اگر شب هنگام به ماه نگاه کنی لکه قهوهای رنگی میبینی که آن لکه همان روباه است .پس مرغی با خاطری آسوده از میان بیشه عبور میکند ;این در حالی است که روباه با چشمهای سبز روشن منتظر اوست، اما مرغی با این تصور که چشمهای روباه کرم شب تاب است محکم به آن نوک میزند و در نتیجه روباه با درد فراوان پا به فرار میگذارد .