وارنکا
افسانههای عامه / افسانهها و قصههای روسی
سالها پیش در جنگلهای وسیع روسیه، زنی به نام وارنکا زندگی میکرد. جنگ درگرفت و وارنکا خانة جنگلی خود را ترک نکرد تا پناهگاه آوارگان باشد. صدای غرش توپها هر لحظه نزدیکتر میشد. وارنکا به درگاه خدا نیاش کرد و از او خواست تا دور خانة او دیواری بکشد تا سربازها نتوانند او و خانهاش را ببینند. فردا وارنکا برای جمع کردن شاخههای نازک درختان به جنگل رفت و کمی بعد از این که با یک بغل ترکة چوب به خانه برگشت، صدای در بلند شد. پیرمردی با بزش ایستاده بود. او پیوتر چوپان بود. وارنکا او را در خانه پذیرفت و میهمان بعدی او که جزء آوارگان جنگ بودند، یکییکی از راه میرسیدند و در آنجا پناه میگرفتند. این کتاب همراه با تصاویر برای دو گروه سنی «ب» و «ج» به نگارش درآمده است.