تمساح گامبو
این کتاب مصور و رنگی، ماجرای تمساح پیری در قالب شعر است. او در بیشهزاری زندگی میکرد که چند موش و سموری نیز در آن ساکن بودند. آنها تمساح را اذیت کرده سر به سرش میگذاشتند. تمساح هم که پیر شده بود توان آن را نداشت تا آنها را شکار کند. تا این که روزی فکری به خاطرش میرسد. او تصمیم میگیرد "آش گامبو" درست کند؛ آشی که در گذشتهها، مادرش برایش درست میکرد. او پس از درست کردن آش با این حیله که حیوانها میتوانند آن را بو بکشند آنها را داخل دیگ میاندازد و میخورد.