شبهای روشن
داستانهای روسی - قرن 19م.
مردی که در تنهایی رویاگونه خود فرو رفته، مردی که همه آدمها را از زندگیاش قیچی کرده ولی تمامشان را در خیال خود دوست دارد، کسی که سر تا پای شهر پرهیاهوی پترزبورگ، از کوچه و خانهها گرفته تا آسمان و هر چه در آن است را درست مثل خط و خطوط ریز کف دستش میشناسد؛ در خیالش با آنها حرف میزند و شبها در خانه پر از تار عنکبوت که گویی به روحش نیز رخنه کرده اند با رؤیاهای خود قهوه مینوشد با دختری واقعی در دنیای واقعیتر آشنا میشود؛ دختری که به خیالش میتواند دستهایش را بگیرد و او را از مردابهای این شبهای به ظاهر روشن بیرون بکشد ولی غافل از اینکه...