عسلی خیاط میشه
مادر «عسلی» خیاط بود و عسلی آرزو داشت تا هرچه زودتر بزرگ و مثل مادرش خیاط شود و لباس بدوزد. مادرش به او یاد داد که چگونه سوزن را نخ کند، به قیچی دست نزند، پارچههای کوچک را کوک بزند و دکمه بدوزد. مادرش به او قول داد که از آن پس دوختن دکمههای لباسهایی را که آماده شدهاند به عهدة عسلی بگذارد. مادر عسلی یک سبد پر از تکهپارچههای رنگی داشت و عسلی توانست با کمک مادرش برای عروسکهایش لباس بدوزد. در این کتاب کودکان در قالب داستان میآموزند که اگر میخواهند حرفهای را یاد بگیرند باید خیلی تمرین کنند تا کمکم تجربه کسب نمایند.