شب برهنه
«امید» پسر جوانی است که عاشق دختری به نام «الهه»است. پدر و مادرش به دلیل اینکه الهه از خانوادة محترمی نیست با ازدواج آنها مخالفت میکند. امید به حالت قهر، خانه را ترک میکند و نزد دوست قدیمیاش «مجتبی» میرود. مجتبی که خود زخمخوردة خانوادة امید است، در فرصتی مناسب و در پی حادثهای چنین وانمود میکند که امید قاتل فردی به نام «حامد» است و به عنوان حق السکوت از امید میخواهد در کار قاچاق عتیقه با آنها همکاری کند. امّا امید نزد خانواده برمیگردد و با اصرار خانواده با دختر یکی از آشنایان به نام «رها» ازدواج میکند. زندگی خالی از عشق او با رها و لجبازیهای بیمورد رها و قاتل قلمدادکردن وی، امید را به مرز جنون میرساند، تا اینکه او با کمک مردی از راز مرگ حامد باخبر میشود و به طور اتفاقی با الهه نیز ملاقات میکند و زندگیاش در مسیر جدیدی قرار میگیرد.