اپرای علیبابا و چهل دزد
نمایشنامة حاضر در هفده صحنه تنظیم شده است. «علیبابا» هر روز با الاغ خود به بیابان میرفت و مقداری هیزم جمع میکرد و از فروش هیزمها نان و ماست میخرید. روزی او همراه الاغ خود برای جمع کردن هیزم به بیابان میرود و از فقر و تنگدستی مینالد. ناگهان چهل دزد با دستهای پر از مروارید و طلا و جواهرات میبیند. سر دستة دزدها، بر در غاری، وردی میخواند و در غار باز میشود. علیبابا میبیند که غار پر از جواهرات گران قیمت است. بعد از رفتن دزدها، علیبابا با خواندن ورد، وارد غار میشود و مقدار زیادی از جواهرات را با خود به خانه میبرد و مادر خود را خوشحال میکند. او و مادرش تصمیم میگیرند طلاها را وزن کنند. علیبابا برای گرفتن ترازو، نزد همسایة خود، «سلیم» میرود، اما نمیداند که تمام جواهرات سلیم توسط دزدان به سرقت رفته است. سلیم خیلی زود پی میبرد که علیبابا ترازو را برای وزن کردن طلا میخواهد، بنابراین او را تعقیب میکند تا سر از کارش در آورد.