مرا در خانه سروی هست ...
داستانهای فارسی - قرن 14
در کتاب حاضر، نویسنده داستان زندگی زنی به نام «صبا» را روایت میکند که در ابتدای داستان با خبر تصادف همسرش شوکه میشود. شوهرش در این تصادف کشته میشود و این برای «صبا» خیلی سخت است. او نمیتواند خود را پس از مرگ شوهرش به زندگی عادی برگرداند. در داستان میخوانیم:«پدر «صبا» اجازه نداد دخترش برای شناسایی به پزشکی قانونی برود. او خودش همراه «حاج صادق» این مسئولیت را پذیرفت. «صبا» نیز چندان رغبتی به این کار نداشت. درهرحال گرمای هوا چیز زیادی از «سعیدی» که میخواست در یادش بماند، باقی نگذاشته بود».