سالهای سکوت
رمان حاضر، ماجرای فراز و نشیبهای زندگی دختری به نام «آیلین» است. «آیلین» دختر زیبایی است که در خانوادة ثروتمندی زندگی میکند. او یک خواهر به نام «آریانا» و برادری به نام «آرمان» دارد. در یکی از روزهای تابستان آنها تصمیم میگیرند همراه خانوادة عمویشان به شمال بروند. «آیلین» و پسرعموش، «باربُد» از کودکی به یکدیگر علاقمند بودهاند. روزی خانواده «آیلین» به دریا میروند و «آیلین» آن روز نزد خانوادة عمویش و باربد میماند. پس از چند ساعت به آنها اطّلاع میدهند خانواده «آیلین» در دریا غرق شدهاند. آنها به تهران بازمیگردند و مراسم عزاداری برگزار میکنند. در آن زمان «آیلین» یازده ساله مجبور به زندگی نزد عمویش میشود و خانوادة عمو، به «آیلین» میگویند که «باربد» را به عنوان برادر بپذیرد. پس از گذشت سالها، «باربد» برای ادامه تحصیل به اکراین سفر میکند و «آیلین» مدتها به خاطر عشقی که به «باربد» دارد، در سکوت انتظار وی را میکشد.