خرس برادر
سالها پیش از این وقتی برف و یخ زمین را پوشانده بود، پسری به نام "کنای" زندگی میکرد. او و اهالی روستایی که در آن زندگی میکرد، اعتقاد داشتند ارواح پدرانشان، در روشنایی آسمان شمال کشور زندگی میکنند. آنها تصور میکردند این ارواح هستند که اهالی روستا را در طول زندگیشان هدایت میکنند. "تانانا" ـ زن دانای روستا ـ با ارواح صحبت میکرد تا دریابد که هر فردی برای گرفتن تصمیماتش در زندگی از چه ارزشی باید استفاده کند. ارزش کنای، عشق و سمبل آن یک خرس بود. اما کنای از خرسها متنفر بود، زیرا خرسها مردم را میترساندند و غذای اهالی روستا را میدزدیدند. وقتی برادر کنای در یک تصادف هنگام شکار یک خرس کشته شد، تنفر کنای از خرسها بیشتر شد. او آن خرس را پیدا کرد و انتقام برادرش را گرفت. اما توسط روح برادرش به یک خرس تبدیل شد. تانانا به کنای گفت که اگر برادرش را پیدا کند میتواند به شکل سابق برگردد و دوباره انسان شود. کنای سفر پرماجرای خود را آغاز کرد و سرانجام برادرش را یافت. اما تصمیم گرفت به عنوان یک خرس به زندگی ادامه دهد و از آن پس عشق راهنمای زندگی او باشد. داستان مذکور به دو زبان فارسی و انگلیسی در کتاب حاضر به چاپ رسیده است.