نابودی کسی که تازه از خواب بیدار شده بود
داستانهای فارسی - قرن 14
اولین چیزی که به سراغش آمد زنگی آزاردهنده و ناآشنا بود که پیش از این نیز بارها در خواب شنیده بود. خوابی که از یک گوی نورانی در آسمان آغاز میشد و بعد به لبهای آشنای یک زن میرسید. مرد از خواب میپرد. نه تختش را به یاد میآورد و نه حتی اتاقی که در آن چشم گشوده را. دختری او را یاری میکند تا به خانهاش باز گردد و برای بهبود جراحاتش به بیمارستان برود. مرد بیآنکه متوجه باشد به گروههای شورشی وصل میشود، گروهی که انگار مرد یکی از ارکان مهم آن است. گروهی که علیه بردگی ماشین وارشان قیام کردهاند؛ اما اوضاع با بازگشت مرد پیچیدهتر میشود. چیزی که در درون مرد گمشده. شاید گمشده او زمان باشد... آنچه بر مرد میگذرد به گذشته مربوط است یا آینده...