آشپز بیدست و پا: بر اساس مثل یک خشت هم بگذار درش
داستانهای تمثیلی
در کتاب مصور و رنگی حاضر یکی دیگر از ماجراهای "تقی گول "برای گروه سنی "ب "بازگو میشود .در این داستان، تقی گول برای کار به آشپزخانه فرستاده میشود .او از سر غرور، هر چه را که آشپز میخواهد به او بیاموزد، میگوید که بلدم و نیازی به آموزش ندارم .اما سرانجام آشپز عصبانی میشود و با تمسخر میگوید آخر سر وقتی دیگ را روی اجاق گذاشتی یک گلوله خشت خام هم روی آن بگذار .تقی نیز چنین میکند .در نتیجه گل خام براثر بخار آب با محتویات دیگ در میآمیزد و غذا خراب میشود .