تاریکخانه
داستان کوتاه حاضر نوشتهای است از "صادق هدایت". مضمون داستان از این قرار است: راوی داستان مردی است که سوار اتومبیل خود شده و در حال حرکت به سمت شهر "خوانسار" است. در میانهی راه به مردی که پالتویی به تن کرده و کلاهی بر سر دارد برمیخورد.مرد چهرهای گرفته و معمولی دارد و تا زمانی که به قهوهخانهی میان راه نرسیدهاند حرفی نمیزند. در قهوهخانه، چون جایی برای ماندن نیست، مرد ناشناس از راوی میخواهد که به خانهی او برود. راوی از سخنان مرد درمییابد که این شخص با اشخاص معمولی دیگر فرق دارد. از این رو، دعوت او را میپذیرد و به خانهی او میرود. مرد مغموم، خود را انسان تنهایی معرفی میکند که چون نمیتواند با ساز مردمان دیگر برقصد هیچ کس تحمل او را ندارد. بنابراین اتاقی کوچک برای خودش تدارک دیده و دور از مردم روزگار میگذراند. صبح روز بعد وقتی که راوی برای خداحافظی نزد مرد غریبه میرود و او را میبیند که همچون نوزادی در رحم مادر، روی تخته بدون حرکت افتاده و زندگیاش پایان یافته است.